قلقلک با طعم خنده【ツ】

-—لطفا با اخم وارد شوید-—

قلقلک با طعم خنده【ツ】

-—لطفا با اخم وارد شوید-—

سوتی های شما 3

یکی از دوستام یه فیلم بهم معرفی کردو گفت حتما ببینمش چون خیلی قشنگه منم تنبلیم میومد که برم دنبالش تا اینکه خودش واسم آوردش...جمعه بود و تو خونه بودیم یاد فیلمه افتادم گفتم بابا حوصله داری فیلم ببینیم گفت آره...خلاصه رفتم فیلمو آوردم و نشستیم به تماشا...20 دقیقه از فیلم گذشته بود بابام گفت مهدیس چایی بریز...( آشپزخونه ما طوریه که رو به رو تلویزیونه و به راحتی میشه تلویزیون رو از آشپز خانه دید)..خلاصه من رفتم چایی بریزم..چایی رو ریختمو رفتم بزارم تو سینی که دیدم صدای آخ و اوخ زنه بازیگر فیلم میاد....نگا کردم دیدم بـــعله..( زیاد معلوم نبود ولی از حرکت کمر مرده و ناله های زنه معلوم بود )....نفسم بالا نمیومد..تنها کاری که کردم سرمو کردم تو یخچال و داد میزدم پس این قندون کجاست..!!! بعد گوش کردم دیدم انگار صحنش عوض شده ..رفتم قندون و گزاشتم تو سینی و بردم تو هال....بابام چپ چپ نگام کردو گفت مطمئنا قندون تو یخچال نبود....لازم به ذکر نیست که من تا 2 روز پیش بابام آفتابی نمیشدم

نقل قول از دوستم : میگه رفتیم جشن عروسی یکی از رفیقام که تو یه ویلا با یه حیاط گنده برگزار کرده بودن ...تو حیاطم بزن بکوب میکردن که یهو بارون شدیدی گرفت یه رفیق دیگه منم ساق دوش بود که مسته مست بود هیچی حالیش نبود اینقد خورده بود ... همه مهمونا وقتی دیدن بارون گرفت رفتن داخل ویلا ولی هر چی دنبال ساق دوش میگشتیم میدیدیم نیست رفتیم بیرون تو حیاط , دیدیم زیر بارون داره به گلا با شیلنگ آب میده :|

امروز صبح ساعت 6پرواز داشتم تهران به کرمان...
ساعت 4بیدارشدم از کرج اومدم سمت فرودگاه حالا فکر کن شبش ه اصلا نتونستم بخوابم...
گیج گیج بودم وقتی وارد هواپیما شدیم و رو صندلیم نشستم یه آقای خیلی خوشتیپ اومد کنارم و آهسته گفت شماره اتون چنده؟!!!!!!!!!!!!
من:0شماره منو میخواید چیکار؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!چرا فکر کردید من بهتون شماره میدم؟!!!!!!!!!!
خیلی محترمانه گفت:آی کیو شماره صندلیت چنده درست نشستی؟!!!!!!

من همیشه توی دوران تحصیلم یا نمره اول بودم یا نمره دوم.درس هام همیشه عالی بود و در زمره دانش آموزان تاپ کلاس بودم...
دوران ابتدائی بودم وضع مالی مون هم اصلا خوب نبود.توی کلاس هر هفته به بچه ها جایزه می دادن.من پیش خودم میگفتم چرا با اینکه من دانش آموز ممتاز هستم ولی هیچ وقت جایزه نمی گیرم؟؟؟
یه روز رفتم پیش مدیرمون بهش جریان رو گفتم،اونم گفت فردا به پدر یا مادرت بگو بیان مدرسه.عصر که رفتم خونه به مادرم گفتم که مدیر گفته باید بیای مدرسه اونم گفت من که وقت دکتر دارم میگم بابات بره...
فردا صبح بابام اومد مدرسه و من همش دلهره داشتم ببینم چی شده ولی ظاهراً خبر خاصی نبود.!!!
فرداش دیدم خانم معلممون با یه جعبه هدیه کوچیک وارد شد توی دلم دعا کردم کاش این یکی مال من باشه.در کمال ناباوری دیدم اسم من رو خوند.رفتم پای تخته بچه ها برام دست زدن،زنگ تفریح که شد جایزه ام رو باز کردم.واااااای خدایا چی دیدم؟؟؟
ساعت بابام...
الان که یادم میاد اشکم در میاد.آخه بابام بخاطر اینکه من جلوی بقیه کم نیارم این کار رو در حق من کرده بود.
بابا جون خیلی دوستت دارم:)

بچه که بودیم یه بار مادرم نبود منم, دوستم رو دعوت کردم برا ناهار خونمون........
قرار شد آبجیم اشپزی کنه ابجیمم اون موقع نوجون بود......
منو دوستم مشغول خاله بازی:)
... آبجیم مشغول آشپزی............
کو کو با برنج...........کوکوش که وار رفت برنجشم که شفته شد.......در حد خیلی ضایع طوری که خجالت میکشید بیاره جلو دوتا کودک:)))))
بر داشت برنج و کوکو وا رفته رو با کلی آتاشغال قاطی کرد اورد گذاشت جلو ما گفت بخورید براتون غذای ژاپنی درست کردم از رو کتاب آشپزی اسم این غذا *سانگ شانگ* هست.........
ما هم خنگ.خوردیم ولی انصافی خوش مزه شده بود.......
دوستم رفته بود خونشون گریه میکرد که مریمینا غذای خارجی میخورن........مامانش ام اومده بود دستور غذا رو از آبجیم گرفت........
:))))))))))))
این شد که همه دوستامو دعوت کردم آبجیم دوباره سانگ شانگ داد به خورد ما کودک ها:))))))

مامان من سر ١ چهار راه یه گدا دید داشت روزنامه میفروخت.بهش پول داد اون گدا هم دعا کرد گفت ایشالا پرشیا بخری،٣ماه بعد مامانم پرشیا خرید.دوباره رفت تو همون چهار گداهرو دید گدا گفت ایشالا مزدا ٣ بخری!!!٣هفته نشد مامانم مزدا خرید!!!این گذشت و ٢-٣ سال این نبود.پنج شنبه دیدیمش بهش گفتیم کجا بودی گفت تصادف کرده بودم مامانم که جو گیر بود ٥تومن گذاشت کف دستش یارو هم دعا کرد ایشالا پرادو بخری...حالا این هیچی چراغ سبز شده مامانم داره بهش میگه چه دعاهایی کنه بعد از چهار راه رد شدیم خواهرم زد زیر گریه!گفتیم: چی شد؟!؟ گفت: یادمون رفت بگیم واسه کنکورم دعا کنه!!!

سوتی های شما 2

رفته بودم ایران و چون پاسپورتم ایرانی نبود ترسیدم بهم گیر بدن تو فرودگاه برای همین تصمیم گرفتم بهشون بگم فارسی بلد نیستم و فقط انگلیسی حرف بزنم که نگن پاست کجاست...منم شال و کشیدم جلو و عین خواهران بسیجی رفتم جلو ،یه برادر ریش و سبیل دار پاسپورتم و گرفت و ازم پرسید چرا اومدی ایران؟منم گفتم: to visit family and friends,and going to mashad مشهدش گفتم که بدونه چقدر سر به راهم و دختر خوبی هستم
یارو گفت فارسی بلدی؟گفتم:no i just speak arabic and english
گفت:یه ذره هم نمی فهمی گفتم:no
گفت خر خودتی پس چجوری داری می فهمی من چی میگم اگه فارسی بلد نیستی:[
یعنی همونجا داشتم می مردم حسابی ضایع شده بودم از طرفی هم ترسیده بود بهم گیر بده که چرا گفتی فارسی بلد نیستی ولی خوشبختانه بهم گفت برو دیگه هم از این غلطا نکن، ومن مثل یه بچه ای که زدن تو سرش از پیشش دور شدم و این بود قیافه من :(

کلاس دوم دبیرستان بودیم، مدرسه مون توی یه خیابون معروف تهران بود، که اون موقع خیلیا میرفتن دور دور. خلاصه ما گاهی کل اون خیابون رو موقع برگشتن به خونه با یکی از دوستام پیاده میرفتیم واسه خنده و شیطونی و مثلاً یکی می اومد یه چیزی میگفت و ماهم یه تیکه ای می انداختیم بهش و ... یه روز ظهر داشتیم برمیگشتیم یه پرشیا افتاد دنبالمون، سه تا پسر توش نشسته بودن و انصافاً قیافه شون هم بدک نبود، من و دوستم کلی مسخره بازی در آوردیم و خلاصه اینا رو یه 300 متری کشوندیم. توی همین گیر و دار یهو یه موسو(اون موقع تازه اومده بود و خیلی ماشین خفنی حساب میشد) سرعتشو کم کرد و یکم پا به پای ما اومد و جلوتر برامون نگه داشت، وقتی رسیدیم یه اقای میانسالی پشتش نشسته بود، یهو نمیدونم چی شد جو گرفت منو بلافاصله، گفتم: « مرتیکه پیر فکر کردی به خاطر ماشینت خر میشیم؟!!، باز اون پسر پرشیایا جیگر بودن ...!!! »و بعد برگشتم دوستمو نگاه کنم، دیدم بیچاره داره سبز و سرخ میشه... نگو طرف دایی دوستم بود و شناخته بود، خواسته ما رو برسونه، لازمه بگم دیگه دوستم مجبور شد رابطشو با من قطع کنه؟ :| :D

چند روز پیش صبح با ماشین رفتم دانشگاه. کلاسام که تموم شد خواستم برگردم خونه رفتم سوار تاکسی های ون شدم! همون اولای مسیر یهو یادم اومد عجب سوتی دادم، خیلی ریلکس به راننده گفتم آقا نگه دار. راننده چپ چپ نگام کرد و گفت واسه چی؟ منم خیلی ریلکس جواب دادم "من خودم ماشین دارم!" جاتون خالی کل ون از خنده رفت رو هوا. منم بعد از دادن کرایه پیاده شدم و سوت زنان برگشتم طرف پارکینگ دانشگاه...

امروز چندتا از پسرای کلاسمو برده بودم جشنواره مسابقه قرآن داشتند؛
دیدم دو تا خانوم چادری که فقط نوک دماغشون پیداس نشستن دارن بعنوان داور از بچه های طفل معصوم 5,6 ساله آزمون میگیرن؛ کلی با شاگردام حرف زدم که رفتین رو سن مودب باشین و هول نکنین و ازین حرفا؛
خلاصه اولین بچه رو فرستادم بالا و خودمم با یه لبخند غرورآمیز وایسادم روبروشون که مثلا منو ببینن روحیه بگیرن؛ خانومه پرسید: فلان سوره رو بخون پسر گلم؛یهو دیدم پسره بلندگو رو گرفت رو به من گفت: خانوم نمیشه خودت ازم بپرسی؟من ازین زنه میترسم؛این که دهن نداره از کجا صداش درمیاد؟
ملت نمیدونستن بخندن یا ...؟

پیش دانشگاهی بودیم یه دبیر داشتیم به اسم آقای قمصری.
بغل دستیم اسمش سروین بود و خیلی درسش خوب بود، یه روز سر کلاس آقای قمصری بودیم که از دفتر اومدن گفتن سروین تو منطقه رتبه آورده و ازین حرفا، منم آروم به سروین گفتم الان تو باسنت عروسیه آره ؟ ;)
سروینم بلند گفت آره تو هم دعوتی، یهو آقای قمصری از همه جا بی خبر گفت ما هم دعوتیم ؟

من یه زن عمو دارم که خیلی دوستم داره و همش بفکر پیدا کردن یه خواستگار خوب واسه منه طوری که دیگه منو کلافه کرده!
الان واسم یه مسیج داد نیگا کردم دیدم نوشته: "امروز دو نفر آدرس و شماره تلفن تو رو خواستن که بیان پیشت,منم دادم"
انقد عصبانی شدم که بقیه مسیجشو خونده و نخونده reply کردم: زن عمو جان من که گفتم نمیخوام ازدواج کنم؛چرا هرکی از راه رسید هی بعنوان خواستگار راهیش میکنی خونه ما؟
بعدشم با داد و فریاد گوشیمو دادم به مامانم که اونم مسیجو بخونه؛ دیدم مامانم هاج و واج هی یه نیگا به من میکنه یه نیگا به گوشیم و از خنده ریسه میره؛
گرفتم دیدم بقیه مسیج اینجور نوشته:" یکیشون خوشبختی بود, یکیشون موفقیت؛سال دیگه میان سراغت" !!!
حالا موندم فردا با چه رویی برم خونه عموم؟ :( [:(]

سوتی های شما 1

عروسی داشتیم،شب قبلش فامیلا دوماد اومده بودن خونه بابابزرگم.من دیرتر رسیدم اونجا،کل فامیلشون جلو ما پا میشدند به یکی از بزرگای فامیلشون که رسیدم دولا شد که بلند شه اومدم دستمو بزارم رو شونه اش و بگم که حاجی لازم نیس بفرما بشین،زاپالاااااااااااقی دستم خورد تو صورتش.
تازه!بعد از عروسیم داشت خیر سرمون خاستیم با این مرده تعارف کنیم که آره خوش آمدیدوخوشحال شدیم از آشناییتون واز قبیل،که در اومدم بلند گفتم از خوشحالیتون آشنا شدم

یبار بابام اینارفتن بیرون که مثلا هفت هشت ساعت بعد بیان. . . یکی دوساعت شدبابام یواشکی کلیدانداخت اومدتو..تادیدتنهاهستم گفت :خاک توسربی عرضت ماهمسن شمابودیم انقدرامکانات نداشتیم!!

یبار داشتم سوار اتوبوس میشدم، قبلش واسش خیلى دوییده بودم رسیدم بغلش دیدم کارت اتوبوسم نیست ، هول کردم زنگ زدم دوستم گفتم وااااى چیکار کنم تو کارته هم کلى پول داشتم الانم بدون کارت که نمى تونم سوار شم ! یهو دست کردم تو جیبم دیدم موبایلم نیست گفتم وااااى موبایلمم اینگار افتاده! اونم شروع کرد هم دردى کرد باهام که واى خوب بگرد راهیو که دویدى .. منم انقدر این دیوونه ها گشتم زمینو اخرش وقتى فهمیدم چه سوتى دادم خواستم دوست خنگ تر از خودمو خفه کنم !
:))

رفته بودم دکتر بهش میگم دکتر،معدم درد میکنه و هر چی میخورم بالا میارم.نسخه رو نوشت گفتم قربون دستت قرص سرماخوردگی و استامینوفن ننوشتی که ؟خونه زیاد داریم،یه خنده کرد و گفت:مث اینکه حالت خوب نیست،بعدش به نسخه دو تا آمپول اضاف کرد

بعد یکی از سخت ترین امتحانات دوره کارشناسی با دوستان رفتیم گلچرخ. داشتیم سر به سر اون همکلاسیمون که راننده بود میذاشتیم، حین رانندگی هی بهش زنگ میزدیم تا میخواست گوشی رو ورداره قطع میکردم. دیگه ناراحت شده بود گفت هر کی دوباره الکی بزنگه فحش میدم. چند دقیقه گذشت که گوشیش دوباره زنگ خورد، شروع کرد به فحشای رنگارنگ 18+! بعد چند لحظه گوشیش ورداشت، گفت: سلام بابا!!! ... یعنی بنده خدا مامانش با این پسر بزرگ کردنش، چه فحشایی که از شاهزادش نشنیده بود!!!

این ماجرا برمیگرده به زمانی که پیش دانشگاهی بودم
اقا ما یه با ر با 2_3 تا از بچه ها رفته بودیم ته کلاس داشتیم حرفای خاک بر سری میزدیم در حد تیم ملی منم همون موقع سکسکه ام گرفته بود.خلاصه حسابی گرم صحبت بودیم که یهو معلمون گفت سبحانی از اول کلاس که داری حرف میزنی الانم که داری میخندی اقا من قلبم ریخت تو دهنم گفتم این یارو فهمیده ما چی میگفتیم منم همینطوری داشتم مات و مبهوت نیگاش میکردم یهو دیدم زد زیر خنده گفت سکسکه ات بند اومد داشتم اذیتت میکردم بعدشم خودش و کلاس هه هه هه زدن زیر خنده یعنی اگه بدونید من چی کشیدم تو اون لحظات

سارا دوستم با دخترکوچولوش اومده بود خونمون
داشتم پوشک شایان (پسرم) رو عوض میکردم که دختر سارا ..ش..و..م..ب..و..ل.. شایان رو دید یهو یه جیغ محکم زد ماااااااااااااماااااااان ماااااااااااامااااااااان شایان از اونجاش انگشت دراومده :o