عروسی داشتیم،شب قبلش فامیلا دوماد اومده بودن خونه بابابزرگم.من
دیرتر رسیدم اونجا،کل فامیلشون جلو ما پا میشدند به یکی از بزرگای
فامیلشون که رسیدم دولا شد که بلند شه اومدم دستمو بزارم رو شونه اش و
بگم که حاجی لازم نیس بفرما بشین،زاپالاااااااااااقی دستم خورد تو
صورتش.
تازه!بعد از عروسیم داشت خیر سرمون خاستیم با این مرده تعارف کنیم که
آره خوش آمدیدوخوشحال شدیم از آشناییتون واز قبیل،که در اومدم بلند
گفتم از خوشحالیتون آشنا شدم
یبار بابام اینارفتن بیرون که مثلا هفت هشت ساعت بعد بیان. . . یکی دوساعت شدبابام یواشکی کلیدانداخت اومدتو..تادیدتنهاهستم گفت :خاک توسربی عرضت ماهمسن شمابودیم انقدرامکانات نداشتیم!!
یبار داشتم سوار اتوبوس میشدم، قبلش واسش خیلى دوییده بودم رسیدم
بغلش دیدم کارت اتوبوسم نیست ، هول کردم زنگ زدم دوستم گفتم وااااى
چیکار کنم تو کارته هم کلى پول داشتم الانم بدون کارت که نمى تونم سوار
شم ! یهو دست کردم تو جیبم دیدم موبایلم نیست گفتم وااااى موبایلمم
اینگار افتاده! اونم شروع کرد هم دردى کرد باهام که واى خوب بگرد راهیو
که دویدى .. منم انقدر این دیوونه ها گشتم زمینو اخرش وقتى فهمیدم چه
سوتى دادم خواستم دوست خنگ تر از خودمو خفه کنم !
:))
رفته بودم دکتر بهش میگم دکتر،معدم درد میکنه و هر چی میخورم بالا میارم.نسخه رو نوشت گفتم قربون دستت قرص سرماخوردگی و استامینوفن ننوشتی که ؟خونه زیاد داریم،یه خنده کرد و گفت:مث اینکه حالت خوب نیست،بعدش به نسخه دو تا آمپول اضاف کرد
بعد یکی از سخت ترین امتحانات دوره کارشناسی با دوستان رفتیم گلچرخ. داشتیم سر به سر اون همکلاسیمون که راننده بود میذاشتیم، حین رانندگی هی بهش زنگ میزدیم تا میخواست گوشی رو ورداره قطع میکردم. دیگه ناراحت شده بود گفت هر کی دوباره الکی بزنگه فحش میدم. چند دقیقه گذشت که گوشیش دوباره زنگ خورد، شروع کرد به فحشای رنگارنگ 18+! بعد چند لحظه گوشیش ورداشت، گفت: سلام بابا!!! ... یعنی بنده خدا مامانش با این پسر بزرگ کردنش، چه فحشایی که از شاهزادش نشنیده بود!!!
این ماجرا برمیگرده به زمانی که پیش دانشگاهی بودم
اقا ما یه با ر با 2_3 تا از بچه ها رفته بودیم ته کلاس داشتیم حرفای
خاک بر سری میزدیم در حد تیم ملی منم همون موقع سکسکه ام گرفته
بود.خلاصه حسابی گرم صحبت بودیم که یهو معلمون گفت سبحانی از اول کلاس
که داری حرف میزنی الانم که داری میخندی اقا من قلبم ریخت تو دهنم گفتم
این یارو فهمیده ما چی میگفتیم منم همینطوری داشتم مات و مبهوت نیگاش
میکردم یهو دیدم زد زیر خنده گفت سکسکه ات بند اومد داشتم اذیتت میکردم
بعدشم خودش و کلاس هه هه هه زدن زیر خنده یعنی اگه بدونید من چی کشیدم
تو اون لحظات
سارا دوستم با دخترکوچولوش اومده بود خونمون
داشتم پوشک شایان (پسرم) رو عوض میکردم که دختر سارا ..ش..و..م..ب..و..ل..
شایان رو دید یهو یه جیغ محکم زد ماااااااااااااماااااااان
ماااااااااااامااااااااان شایان از اونجاش انگشت دراومده :o