اگر شما از
جلمه افراد باهوش هسیتد بگویید اشبتاه کجاست؟؟؟
123456789
123456789
123456789
...................
... یعنی شما الان به این موضوع تمرکز کردید؟؟؟
:))
اشتباه این هست که!
کلمه هسیتد-هستید
اشبتاه-اشتباه
من نگفتم اشتباه در اعداد هست!!!!
بهتر نیست برگردیم اول اتبدایی بخونیم ؟؟
.
.
.
حتی کلمه اول ابتدایی هم اشتباهه!!
............... .......
پس بریم اول مهد کودک بخونیم
.
.
.
حتی کلمه مهد کودک هم اشتباهه!!!
چرا رفتید دوباره مهد کودک رو ببینید؟؟؟؟
:)))))
ههههههههههههههه هه
الوووووووو یبمارستان دیوونه ها؟؟؟؟؟
بیایید این دیوونه ها رو از اینجا ببرید!!!
.
.
.
.
=)))))
حتی کلمه بیمارستان هم اشتباهه!!
دیوونه یادگاری من کووووووووووو
I think this is the greatest and truest description I've ever heard
for a Friend.....
تصور می کنم این
بهترین و واقعی ترین توصیفی ست که تا کنون از دوست شنیده ام
Friends........They love you.
دوستان...... تو
را دوست می دارند
But they're not
your lover
اما معشوق تو
نیستند
They care for
you
مراقب تو هستند
But they're not
from your family
اما از اقوام تو
نیستند
They're ready to
share your pain
آنها آماده اند
تا در درد تو شریک بشوند
But they're not
your blood relation
اما آنها بستگان
خونی تو نیستند
They
are........FRIENDS
آنها......
دوستان هستند
A True friend.
یک دوست
واقعی
Scolds like a
DAD
همانند پدر سخت
سرزنشت میکند
Cares like a MOM
همانند مادر غم
تو را می خورد
Teases like a
SISTER
مثل یک خواهر سر
به سرت می گذارد
Irritates like a
BROTHER
مثل یک برادر
ادای تو را در می آورد
And finally
loves you more than a LOVER
و آخر اینکه
بیشتر از یک معشوق دوستت می دارد
Send to all your
good friends
برای تمام دوستان
خوبتان بفرستید
Even me if I'm
one of them
حتی برای من، اگر
یکی از آنها هستم
The nicest place
2 be is in someone's THOUGHTS!
زیباترین مکان
برای حضور، افکار دیگران است
وقتی 15 سالت بود و من
بهت گفتم که دوستت دارم
صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که
منو از دست بدی وحشت داشتی
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و
گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه
وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم
بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری بعد از
کارت زود بیا خونه
وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت
اینه که بری تو درسها به بچه مون کمک کنی
وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو همونجور که بافتنی می بافتی بهم نکاه
کردی و خندیدی
وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...
وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم
در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم
من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می
خوندم و دستامون تو دست هم بود
وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..
نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد
اون روز بهترین
روز زندگی من بود...چون تو هم گفتی که منو
دوست داری
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی مهم نیست که چقدر
بلند فریاد بزنی
اون دیگر
صدایت را نخواهد شنید
مامان و بابا داشتند
تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت : من خسته ام و دیگه دیروقته،
میرم که بخوابم
مامان بلند شد، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا
شد، سپس ظرف ها را شست،
برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد، قفسه ها رامرتب کرد، شکرپاش
را پرکرد، ظرف ها را خشک کرد
و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد.
بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت، پیراهنی را اتو کرد
و دکمه لباسی را دوخت.
اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی
میز برگرداند.
گلدان ها را آب داد، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی
بند انداخت.
بعد ایستاد و خمیازه ای کشید.
کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد، کنار میز
ایستاد و یادداشتی برای معلم نوشت،
مقداری پول را برای سفر شمرد و کنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی
افتاده بود برداشت.
بعد کارت تبریکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی
گذاشت،
آدرس را روی آن نوشت و تمبرچسباند ؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و
هردو را درنزدیکی کیف خودقرارداد.
سپس دندان هایش را مسواک زد.
باباگفت : فکرکردم ، گفتی داری می ری بخوابی و مامان گفت : درست شنیدی
دارم میرم.
سپس چراغ حیاط راروشن کرد و درها را بست.
پس از آن به تک تک بچه ها سرزد، چراغ ها راخاموش کرد، لباس های به هم
ریخته را به چوب رختی آویخت،
جوراب های کثیف را درسبد انداخت، با یکی از بچه ها که هنوز بیداربود و
تکالیفش را انجام می داد گپی زد،
ساعت را برای صبح کوک کرد، لباس های شسته را پهن کرد، جاکفشی را مرتب
کرد و شش چیز دیگر
را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد ، اضافه کرد . سپس به
دعا و نیایش نشست.
در همان موقع بابا تلویزیون راخاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد
نظرش باشد
گفت من میرم بخوابم و بدون توجه به هیچ چیز دیگری ، دقیقاً همین کار را
انجام داد!
نتیجه گیری:
۱- مردها همیــشه کارهایشان را درست و به موقع انجام می دهند و
وقتی تلویزیون نگاه می کنند قبلا کارهای دیگرشان را انجام داده اند.
ولی زنها بسیار بی برنامه و نامرتب هستند.
در صورتیکه کلی کار نکرده دارند نشسته اند و تلویزیون نگاه می کنند.
۲- مردها بسیار راســتگو هستند.
ولی زنها دورغگو هستند و بجای اینکه بگویند من می روم
کارهای نکرده ام را انجام بدهم الکی می گویند من مـیروم بخوابم.
این نتیجه گیری برای زدن مشــت محکم بر دهان کـسانی بود
که میخواستند با نوشتن این مــتن بگویند زنها از مردها بــهترند.
دکتر ها معتقدند که اگر بتوانید ظرف ۳ ثانیه صورت مردی را در میان دانه
های قهوه در عکس زیر پیدا کنید،
نیم کره راست مغز شما، بهتر از افراد دیگر پرورش یافته است.
اگر بین ۳ ثانیه تا یک دقیقه طول بکشد، نیم کره راست مغز شما به صورت
عادی پرورش یافته است.
اگه بین یک دقیقه تا سه دقیقه طول بکشد، یعنی سمت راست مغز شما کند عمل
میکند و باید پروتئین بیشتری مصرف کنید.
اگر هم بعد از سه دقیقه هنوز نتوانستید آنرا پیدا کنید،پیشنهاد میشود
بیشتر به دنبال انجام اینگونه تست ها
باشید تا آن بخش از مغزتان قوی تر بشود.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
امااگر نتوانسیتد صورت را پیدا کنید و فکر می کنید کل این تصویر سرکاری است برید پایین.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.