قلقلک با طعم خنده【ツ】

-—لطفا با اخم وارد شوید-—

قلقلک با طعم خنده【ツ】

-—لطفا با اخم وارد شوید-—

سوتی های ملت !

دوران جاهلیت،با اتوبوس میرفتم دبیرستان...یه مرد سوار شد،با صدای بلند به زنش گفت:خانم من از جلو دادم،تو دیگه از عقب ندی!!!!!منظورش بلیط بود بیچاره:)))))

دوستم یه مدت بود نمیومد فیس بوک رو والش نوشتم کجایی؟ یکی از دوستان دیگه کامنت داد: اره کجایی کم پیدایی؟ بعد از مدتی دوستم کامنت داد:zire patoono bebinid onjam...من اشتباه خوندم : زیره پتونو ببینید اونجام!! حسابی شاکی شدم جواب دادم کثافت زیره پتو عمه ات... دوستم جواب داد پتو عمه ام چیه ؟ یهو فهمیدم چه سوتی دادم و جواب دادم کامنت اشتباه شد واسه یه پست دیگه بود

حدودا 4 5 سالم بود یه شب با بابام رفتیم مسجد منم رفته بودم تو قسمت مردونه کنار بابام نشسته بودم ولی از اون جایی که هیچ وقت آروم و قرار نداشتم هی میرفتم جلوی صف پیش این آخونده .آخونده هی پیله میکرد که بجه برو پیش بابات !!بچه برو بشین و... مونده بودم که چرا انقد به من گیر داده؟!!!:| .وسط نماز بود همین جور که پشت سرش بودم دیدیم بلههههه یه صداهایی اومد:)). همون جا من زدم زیر خنده.نماز که تموم شد یه دفه برگشت گفت: نمازگذاران عزیز من به خاطر این بچه که حواسما پرت کرد نمازم اشتباه شد یه بار دیگه نماز میخونیم.منم که حسابی حرصم گرفته بود از همون جلوی صف برگشتم به بابام که آخرای صف نماز بود گفتم: بابا دروغ میگه این آقا هه کار بد کرد تو نمازش:))) مسجد رفت رو هوا:)))

اعتراف می کنم از اونجا که موزیک رو حوضی « البته نه حرفه ایا بلکه با میز و نیمکت و این حرفا » رو خیلی خوب مینواختم و هنوز هم می نوازم تو دبیرستان طبقه دوم بودیم میرفتم سر کلاس تجربی ها رو میز و نیمکت می ترکوندم و بچه ها که ریتم می گرفتن تا ناظما بیان بالا میرفتم سر کلاس خودم و هر زنگ بچه های تجربی یکی دوتاشون دم در بودن ولی دمشون گرم تا اواخر سال منو لو ندادن که آخر سال هم خودم باعث لو رفتن خودم شدم و تو حیاط مدرسه وقتی جلسه دبیران بود یه سطل آشغال آهنی برداشم و وقتی شروع کردم به نواختن همه مدرسه که جمع شدن و شروع کردن به دست زدن و اینا ناظم ها پی بردن تمام مشکلات نوازندگی که در طول سال رخ داده بود از کجا اب می خوره
البته آدم بشو نبودم و سال سوم دبیرستان تا مرز اخراج رفتم سر این نوازندگی و کارم دست به یقه شدن با ناظم مدرسه کشید ولی در نهایت در کمال تعجــــــــــــــــــــــب انصباطم 20 شد
پ.ن : اسم ناظم سال سوم « کوهی » بود بچس دبستان نزدیک مدرسه بود و بعد از تعطیلی میومد مدرسه و من میرفتم پیشش و گیر مدادم بهش و بهش می گفتم تو بچه ای هنوز کوه نشدی واسه همین هم بهش می گفتم « تپه »


مدرسه ما راهنمایی و دبیرستان با همه. مربی پرورشی یه برگه داد گفت ببر کلاس اول راهنمایی ها پخش کن.یه دختره ازم پرسید باید چیکارش کنیم؟گفتم دخترم بده مامانی یا بابایی امضا کنن!حالا دختره 12 سالشه من 16!!!بعد نشستم فک کردم دخترم چی بود؟!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد