قلقلک با طعم خنده【ツ】

-—لطفا با اخم وارد شوید-—

قلقلک با طعم خنده【ツ】

-—لطفا با اخم وارد شوید-—

انسان و الاغ

انسان = خواب + خوراک + کار+ تفریح
الاغ = خواب + خوراک

پس
انسان = الاغ + کار + تفریح

وبنابرین
تفریح – انسان = الاغ + کار

بعبارت دیگر
انسانی که تفریح ندارد = الاغی که فقط کار می کند

*****
معادله ۲

مرد = خواب + خوراک + درآمد
الاغ = خواب + خوراک

پس
مرد = الاغ + درآمد

و بنابرین
درآمد – مرد = الاغ

بعبارت دیگر
مردی که درآمد ندارد = الاغ

*****
معادله ۳

زن = خواب + خوراک + خرج پول
الاغ = خواب + خوراک

پس
زن = الاغ + خرج پول

وبنابرین
خرج پول – زن= الاغ

بعبارت دیگر
زنی که پول خرج نمی کند = الاغ

*****
نتیجه گیری:

از معادلات ۲و۳ داریم:
مردی که درآمد ندارد = زنی که پول خرج نمیکند

پس:
فرض منطقی ۱: مردها درآمد دارند تا نگذارند زنها تبدیل به الاغ شوند..
و
فرض منطقی ۲: زنها پول خرج می کنند تا نگذارند مردها تبدیل به الاغ شوند.

بنابرین داریم ...

مرد + زن = الاغ + درآمد + الاغ + خرج پول
و ازفرضهای۱و۲ نتیجه منطقی میگیریم که:
مرد + زن = ۲ الاغی که با هم بخوشی زندگی میکنند!

باز هم خیانت!

1- خیانت در خیانت!!!

جک در حال مرگ بود و همسرش کنار تخت او نشسته بود.
جک با صدایی ضعیف به همسرش گفت: عزیزم چیزی هست که باید قبل از مرگم پیش تو اعتراف کنم.
همسرش جواب داد: هیچ نیازی نیست.
مرد پافشاری کرد و گفت: حتما باید این کار را انجام بدهم تا در آرامش بمیرم.
مرد ادامه داد: من با خواهرت ، با بهترین دوستش ، با مادرت و با بهترین دوستت رابطه داشتم.
همسرش به آرامی در پاسخ گفت: میدانم عزیزم، حالا بخواب و بگذار که زهر کارش را انجام دهد!!!

2- مرد وارد کافه شد و....

مرد وارد کافه شد، به سمت بار رفت و یک آبجو سفارش داد.
گارسون گفت: حتماً قربان حساب شما میشود یک سنت.
مشتری با حالت متعجب پرسید: فقط یک سنت ؟
بعد به منو نگاه کرد و پرسید: قیمت یک آستیک آبدار و یک بطری شراب چقدر میشود؟
گارسون جواب داد: یک دولار.
مشتری پرسید: مالک کافه کجاست؟
گارسون جواب داد: طبقه بالا پیش همسر من.
مشتری پرسید: اون در طبقه بالا چه کاری با همسر تو انجام میده؟
گارسون جواب داد: همون کاری که من با کاسبی اون انجام میدم!!!

3- زن با معشوقش در بستر بود که شوهرش وارد خانه شد....

زن با معشوقش در بستر بود که همسرش وارد خانه شد.
زن به معشوقش گفت: "بیا اینجا و کنار دیوار بایست."
بعد باعجله به بدن او روغن بچه مالید و روی آن پودر تالک پاشید، سپس
گفت: از اینجا تکان نخور تا زمانی که به تو بگویم، تو باید وانمود کنی که یک مجسمه هستی.
وقتی همسر وارد اتاق شد پرسید: این چیست؟
زن پاسخ داد: اُوه این یک مجسمه است، خانم اسمیت یکی مثل این خریده بود،
من از آن خوشم آمد و یکی برای خودمان خریدم.
بدون هیچ حرف اضافه ای هر دو به تخت خواب رفتند. حدود ساعت 2صبح همسر از تخت بیرون آمد،
به آشپزخانه رفت و با یک ساندویچ و یک قوطی آبجو به اطاق برگشت.
بعد رو به مجسمه گفت: بیا اینها را بگیر و بخور، خود من مجبور شدم 2 روز تمام
بیحرکت در خانه اسمیت بایستم در حالی که هیچ کس چیزی برای خوردن به من نداد !!!

4- این بار به تو خیانت نکردم!!!

یک زوج میانسال دو دختر زیبا داشتند، اما همیشه دوست داشتند تا یک پسر هم داشته باشند.
آنها تصمیم گرفتند تا برای آخرین بار شانس خود را برای داشتن یک پسر امتحان کنند.
زن باردار شد و یک نوزاد پسر به دنیا آورد. پدر شادمان باعجله به بیمارستان رفت تا پسرش را ببیند.
پدر در بیمارستان زشت ترین نوزاد تمام عمرش را دید.
مرد به همسرش گفت: به هیچ صورتی امکان ندارد که این نوزاد زشت فرزند من باشد، هر کسی با یک نگاه به چهره زیبای دخترانم متوجه میشود که تو به من خیانت کردی.
زن لبخند زد و گفت: نه، این بار به تو خیانت نکردم!!!

به زن خود راست بگویید!!!

مرد متاهل با منشی خود رابطه داشت.
یک روز باهم به خانه منشی رفتند و تمام بعد از ظهر باهم عشق بازی کردند، بعد خسته از خستگی به خواب رفتند.
ساعت هشت شب مرد از خواب بیدار شد، به سرعت مشغول پوشیدن لباس شد و در همین حال از معشوقه اش خواست تا کفشهایش را بیرون ببرد و روی چمنهای باغچه بمالد تا کثیف به نظر برسد.
بعد از پوشیدن کفشها به سرعت راهی خانه شد.
در خانه همسرش باعصبانیت فریاد زد: تا حالا کجا بودی؟
مرد پاسخ داد: من نمی توانم به تو دروغ بگویم، من با منشیم رابطه دارم و ما تمام بعد از ظهر را مشغول عشق بازی بودیم !!!
زن به کفشهای او نگاه کرد و گفت: دروغگوی پست فطرت من میدانم که تو تمام بعد از ظهر را مشغول بازی گلف بودید.


کمی بخندید‎

یه روز معلم به شاگرداش میگه: بچه ها بیاید بریم برای اومدن بارون دعا کنیم.
بچه ها میگن: دعای ما که برآورده نمی شه!
معلم میگه: چرا؟ دعاهای شما برآورده می شه!
بچه ها میگن: اگه دعای ما برآورده می شد که تا الان شما صد بار مرده بودین

ترجیح میدهم در فیس بوک باشم و به درس خواندن فکر کنم تا اینکه در حال درس خواندن باشم و به فیس بوک فکر کنم.
(یکی از فامیل های دور دکتر شریعتی).

ای کسانی که ایمان آوردید، جدی جدی ایمان آوردید؟ دیگه آیه نازل نکنیم؟ ردیفه؟

دیشب خواب دیدم ازدواج کردم صبح بلند شدم صدقه دادم!

نصیحت غضنفر به زنش: هر وقت یه سوسک تو دستشویی دیدی با دمپایی فورا نکوب رو سرش...
بی توجه از بغلش رد شو... این کار از صدتا فحش براش بدتره.

خدا رو شکر زمان شاه اینترنت نبود ، وگرنه بابابزرگامون میگفتن یادش بخیر زمان شاه اینترنت با سرعت خداتا میدادن دوزار

چند روز پیش اتفاقی توی یه مجله یه مطلب خیلی تکون دهنده درباره مضرات سیگار خوندم که واقعا شوکم کرد ،
منم تصمیم گرفتم دیگه مجله نخونم ...!!

این فیسبوک مارو چی فرض کرده؟
هرچی در و داف عروسک هستش این بغلش نشون میده
میگه ممکنه بشناسیشون!
نوکرتم من اگه اینارو می‌شناختم
که فیسبوک نمیومدم آخه...!!!

خدایا شکرت که به کمک فیس بوک ، تونستیم به مفهوم دقیق این مطلب پی‌ ببریم : "یه دوست دارم که دوست داره با دوست تو دوست بشه , تو دوست داری با دوست من که دوست داره با دوست تو دوست بشه دوست بشی

اگه ایران الان یه کشور خیلی پیشرفته بود، مطمئن باشید الان ما تو یه کشور عقب افتاده بدنیا میومدیم،
که به دنبال گرفتن اقامت و گرین کارت ایران بودیم!!

یکی از دوستان تعریف می‌کرد که یه بار سر یه چارراه، یه دونه از این وانت سبزی فروشا، چراغ قرمزو رد کرد.
پلیسه از تو بلندگوش گفت : وانت کجا مییرییییییییییی؟ وانت تو بلندگوش گفت : دارم می‌رم خونه!!!

صرفا جهت اطلاع

هیچگاه نه کسی رو ببخش
نه فراموش کن
سر فرصت بزن دهنشو سرویس کن
( دکتر شریعتی با اعصاب خراب)

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

ملت ما ملتیست که وقتی توی خیابون زل زل نگات میکنت
نمیتونی تشخیص بدی
خوشگلی یا احیانا زیپت بازه!

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

وقتی توی مجله از مضرات سیگار خوندم...
اونقدر وحشت کردم که قسم خوردم دیگه
مجله نخونم!

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

نون خشک هم نشدیم که یکى ازروى زمین برمون داره و بوسمون کنه!
اثرات کمبودمحبت شدید

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

یارو روبردن دادگاه قاضی بهش گفت خاک توسرت این چهارمین بارته که
میارنت اینجا
یارو میگه خاک توسرخودت که همیشه اینجایی !!!

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  - 

موقع مرگ به بچه‌هام می‌گم ده میلیارد تومن گذاشته‌م زیرِ…
بعدش می‌میرم
آی حال میده!

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

رفتم تو سرچ گوگل تایپ کردم
“زن چه میخواهد؟”
گوگل بعد از ۲۰ دقیقه پاسخ داد
“ما همچنان در حال جستجو ایم !”

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

زندگی هر دختری یک سوال هست که تا آخر عمر او را همراهی می‌کند . . .
حالا چی بپوشم؟

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

یارو میره رستوران میگه: غذا چی دارین؟
گارسون میگه : کاستیدگیلینکوفینوستا با لیمو!
یارو میگه: کاستیدگیلینکوفینوستا با چی!؟

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

و خداوند زمین و آسمان را آفرید…
و ساخت بقیه ی چیزا رو به چین واگذار کرد…!!!

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

سلامتی پوشک، که هیچ‌وقت تو بچگی پشتمونو خالی نکرد!

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

هیچکس حق نداره از طرفش بپرسه “تو برا من چی‌ کار کردی؟”
تو ٧ میلیارد انسان تورو پیدا کرده، دیگه چیکار کنه !؟

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

یه عده هستن که اگه شده باید براشون آژانس هم بگیری که سریعتر از زندگیت گم شن بیرون… !!

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

به سلامتی مگس که یادمون داد زیاد که دور کسی بگردی آخرش میزنه تو سرت !

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

تجربه نشون داده وقتی با دوستت دعوات میشه
تازه میفهمی چقدر از اسرار زندگیت با خبر بوده !

-  -  -  -  -  -  -  -  -  -  -

گوگل: من صاحب همه چیم
ویکی پدیا: من همه چیو می‌دونم
فیسبوک: من همرو میشناسم
اینترنت: من نباشم شما ها هیچین
برق: زر اضافی نزنید !

حرف حساب 2

اینقدر تو برنامه های مختلف ادای عادل فردوسی پور رو درآوردن که بعضی وقتا آدم عادل فردوسی پور
تو برنامه نود اورجینال رو هم که می بینه با برنامه طنز اشتباه می گیره!

یادش بخیر! بچه که بودیم هر وقت کار بدی می کردیم پدر مادر برای تنبیه کردن ما اجازه نمی دادن چند روز تلویزیون ببینیم! اما حالا هر کی می خواد بچش رو تنبیه کنه به زور می شونش جلوی تلویزیون!

من یه آشنایی دارم اسم فامیلش آزادیه! یه دختر و پسر داره اسم دخترش آزاده و اسم پسرش هم آزاد! اسم زنش هم رهاست! فقط اسم خودش با خانوادش تناسب نداره. میگه می خوام اسم خودم رو بذارم ول که با باقیه خانوادم ست بشم! می گم چون پدر خانواده ای اسم ول خیلی مناسب نیست بهتره اسمت رو بذاری ولنگار که هم به نقشت بخوره هم به خانوادت!

اگه دقت کرده باشین ما آدما هر روز کارای عجیب زیادی می کنیم مثلا می خوایم چایی بخوریم اگه سرد باشه داغش می کنیم بعد دوباره می زاریم سرد شه اونوقت می خوریمش! یا مثلا توی تابستون وقتی هوا گرمه کولر گازی رو روشن می کنیم که تو خونه از یخچال سردتر بشه بعدش پتو میندازیم روی خودمون و می خوابیم! حالا اگه زمستون باشه و هوای بیرون سرد باشه بخاری رو تا ته زیاد می کنیم که هوای خونه از تابستون گرمتر می شه بعدش لباسامون رو در می آریم می خوابیم! حالا این مسائل چه ربطی به ازدواج داشت؟ آدم تا وقتی ازدواج نکرده مرتب نذر و نیاز می کنه که زودتر ازدواج کنه! همین که ازدواج کرد هر شب خواب دوران تجردش رو می بینه!

چند وقتیه برام سوال مطرح شده که مگه مملکت ما چقدر جمعیت داره؟ آخه هر جا می ری شلوغه! می خوای بری زیارت می بینی کرور کرور جمعیت اومدن حرم برای زیارت؟ می خوای بری تفریح اطراف شهر فوج فوج ماشینه که داره می ره برای تفریح! می ری بازار می بینی از زور جمعیت جا برای راه رفتن نیست! می ری نمایشگاه شلوغه؟ صف نون شلوغ! بانک شلوغ! شهر شلوغ! خیابون شلوغ! محله شلوغ! گلاب بروتون می ری دستشویی عمومی می بینی به شدت شلوغه! آخه بابا هر چیزی هم حدی داره دیگه به خدا!